زندگی نمایشی است...
زندگی نمایشی است،که هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد!پس آواز بخوان، اشک بریز، بخند ...و با تمام وجود زندگی کن!قبل از آنکه نمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد. چارلی چاپ...
زندگی نمایشی است،که هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد!پس آواز بخوان، اشک بریز، بخند ...و با تمام وجود زندگی کن!قبل از آنکه نمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد. چارلی چاپ...
رها کردیم خالق را ، گرفتاران ادیانیم !تعصب چیست در مذهب ؟! مگر نه این که انسانیم !اگر روح خدا در ماست... خدا گر مفرد و تنهاست ....ستیزه پس برای چیست ؟!برای خود پرستی هاست .. ...
مشت میکوبم بر درپنجه میسایم بر پنجرههامن دچار خفقانم، خفقانمن به تنگ آمدهام از همه چیزبگذارید هواری بزنمآی!با شما هستماین درها را باز کنیدمن به دنبال ف...
هوای روی تو دارم نمی گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می سپارندم مگر در این شب دیر انتظار عاشق کشبه وعده ...
خسته خودخواه بی شکیب از این جهان فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند با من مدارا کن بعدها... دلت برایم تنگ خواهد شد! سید علی صالحی
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همیگذرد روزگار مسکینم من اهل دوزخم ار بی تو ز...
چقدر خوب است که ما هم ياد گرفتهايم گاه براي ناآشناترين اهل هر کجا حتي خواب نور و سلام و بوسه ميبينيم گاه به يک جاهايي ميرويم يک درههاي دوري از پسين و ستار...
از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم آوار پریشانــیست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟ هنگامه ی حیرانی ست، خود را به که بسپار...
گفتی مرا که چونی؟ در روی ما نظر کن گفتی خوشی تو بی ما، زین طعنهها گذر کن گفتی مرا به خنده، خوش باد روزگارت کس بی تو خوش نباشد، رو قصه ی دگر کن مولانا
امروز، این اسیر، انسان رنج دیده و محکوم قرن ها، از ژرف این غبار، تا اوج آسمان خدا پر گشوده است! انگشت بر دریچه خورشید سوده است! تاج از سر فضا و زمان درربوده است! تا و...
نخستدیر زمانی در او نگریستمچندان که چون نظر از وی باز گرفتمدر پیرامون منهمه چیزیبه هیات او در آمده بود .آن گاه دانستم که مرا دیگراز اوگریز نیست...احمد شاملو
جزیرهایست عشق توکه خیال را به آن دسترس نیستخوابیست ناگفتنیتعبیر ناکردنیبهراستی عشق تو چیست ؟گل است یا خنجر ؟یا شمع روشنگر ؟یا توفان ویرانگر ؟یا ارا...
موضوع غم انگیز در خصوص زندگى، کوتاه بودن آن نیست بلکه غم انگیز آن است که ما زندگى را خیلى دیر شروع مى کنیم!
بدون تو گریستم تمام شب ها را تمام روزها را نمی توانم برای تو سالگردی بگیرم تمام تاریخ عزادار توست تمام روزها خورشید را ندیدم بعدتو پشت ابرها مانده بود مرا هم بسوی...
نام این آتش ، تنها عشق بودو عمری که داشت زیر سایه ی این سه حرفرو به زوال می رفتهزاران هزار نیستی در این سه حرفهزاران ترک شدن در سه حرفنامش تو بودو اگر می ماندی ، ما می ...
تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها - که سر به صخره گذارد٬ غریبی و پاکی ترا ٬ ز وحشت توفان ٬ به سینه می فشرم عجب سعادت غمناکی!
کنون رؤیای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند به ساق هر درختش یادگاری ها و با هر یادگاری نقش یک سوگند کنون رؤیای ما باغ...
رندانه زود خیزید غوغا کنیم غوغاهر جا که عاقلی هست شیدا کنیم شیدادر پرده چند رقصیم تا خویشتن پرستیمدستی زنیم دستی افشا کنیم افشادر کوی نیکنامان نام و نشان نداریمخود ر...
چو یاد میکنم آن کاروان شیدا را به گام های جوان سنگ های خارا را امید من همه آن بود روزگارانی که آبشار کنم واژه های تنها را ز شور و شیفتگی چنگ می زدم بر راه چو گرد باد ...
هر چه بودی هر چه بودم .دم مزن .!گفتم به چشم" تا به دریا خاک راهت را نمی ، رفتم به چشم ساحل امن و قرارم موج گیرد دم به دم در دل دّر ذره گشتم ذره را سفتم به چشم شرق را تسخر ...
ز سوز عشق من جانت بسوزدهمه پیدا و پنهانت بسوزد ز آه سرد و سوز دل حذر کنکه اینت بفسرد وانت بسوزد مبر نیرنگ و دستان پیش آن کوبه صد نیرنگ و دستانت بسوزد به دست خویشتن شم...