
پريشان كن سر زلف سياهت ، شانه اش با من
با منپخش آنلاین تصنیف با من از ”علیرضا افتخاری“پريشان كن سر زلف سياهت ، شانه اش با منسيه زنجير گيسو باز كن ، ديوانه اش با منمگو شمع رخ مه پیکران ، پروانه ها داردتو شم...


با منپخش آنلاین تصنیف با من از ”علیرضا افتخاری“پريشان كن سر زلف سياهت ، شانه اش با منسيه زنجير گيسو باز كن ، ديوانه اش با منمگو شمع رخ مه پیکران ، پروانه ها داردتو شم...
خرد هر کجا گنجی آرد پدیدز نام خدا سازد آنرا کلیدخدای خرد بخش بخرد نوازهمان ناخردمند را چاره سازرهائی ده بستگان سخنتوانا کن ناتوانان کننهان آشکارا درون و برونخرد را ب...
چون جان تو میستانی چون شکر است مردنبا تو ز جان شیرین شیرینتر است مردنبردار این طبق را زیرا خلیل حق راباغ است و آب حیوان گر آذر است مردناین سر نشان مردن و آن سر نشان ...
برخیز و بیا بتا برای دل ماحل کن به جمال خویشتن مشکل مایک کوزه شراب تا بهم نوش کنیمزان پیش که کوزهها کنند از گل ما***************************یک قطره آب بود و با دریا شدیک ذره خاک و...
سرای خود بغارت داد شاهیدر افتادند غارت را سپاهیغلامی پیش شاه ایستادبر پایدران غارت نمیجنبید از جاییکی گفتش که غارت کن زمانیکه گر سودی بود نبود زیانیبخندید او که ای...
دو بیتی از خیاممی نوش که عمر جاودانی اینست خود حاصلت از دور جوانی اینست هنگام گل و باده و یاران سرمست خوش باش دمی که زندگانی اینست***دیدم به سر عمارتی مردی فرد کو گِل ب...
ای غره ماه از اثر صنع تو غراوی طره شب از دم لطف تو مطرانوک قلم صنع تودر مبدا فطرتانگیخته برصفحهٔ کن صورت اشیاسجاده نشینان نه ایوان فلک راحکم تو فروزنده قنادیل زوایاهم...
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود بی عشق وجود خوب و موزون نشود صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد بی جنبش عشق در مکنون نشود-----------خیــر کـــن بــا خـلق، بهـر ایزدت یــا بـــرايِ ...
شاهد گمراهراه گم کرده و با رویی چو ماه آمدهای مگر ای شاهد گمراه به راه آمدهایباری این موی سپیدم نگرای چشم سیاه گر بپرسیدن این بخت سیاه آمدهایکشته چاه غمت را ن...
خون سیاوشهر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیمروز خود با شب غم دست در آغوش کنیمدوش، شب در خم گیسوش به پایان آمدامشب از زلف سخن تا به سر دوش کنیمبلبلانیم که گر لب بگشائیم ا...
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی رانجستم زندگانی را و گم کردم جوانی راکنون با بار پیری آرزومندم که برگردمبه دنبال جوانی کوره راه زندگانی رابه یاد یار دیرین کاروان گ...
آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکشباغ بی برگی،روز و شب تنهاست،با سکوت پاکِ غمناکشسازِ او باران، سرودش بادجامه اش شولای عریانیستورجز،اینش جا...
چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما راسجاده زاهدان را درد و قمار ما راجایی که جان مردان باشد چو گوی گردانآن نیست جای رندان با آن چکار ما راگر ساقیان معنی با زاهدان نشینندم...
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآشده نزدیک که هجران تو، مارا بکشدگرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآکردهای عهد که بازآیی و ما را بکشیوقت آن...
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتندل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتننزد شاهین محبت بی پر و بال آمدنپیش باز عشق آئین کبوتر داشتنسوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختنتن ب...
ای نفس خرم باد صبااز بر یار آمدهای مرحباقافله شب چه شنیدی ز صبحمرغ سلیمان چه خبر از سبابر سر خشمست هنوز آن حریفیا سخنی میرود اندر رضااز در صلح آمدهای یا خلافبا قد...
چه خوش نازی است ناز خوبرویانز دیده رانده را در دیده جویانصحبت گیتی که تمنا کند؟با که وفا کرد که با ما کند؟یک نفس ای خواجه ی دامن کشانآستنی بر همه عالم فشانرنج مشو راحت...
ای آتش سودای تو خون کرده جگرهابر باد شده در سر سودای تو سرهادر گلشن امید به شاخ شجر منگلها نشکفند و برآمد نه ثمرهاای در سر عشاق ز شور تو شغبهاوی در دل زهاد ز سوز تو اث...
ندانی که ایران نشست منستجهان سر به سر زیر دست منستهنر نزد ایرانیان است و بسندادند شیر ژیان را بکسهمه ی یک دلانند یزدان شناسبه نیکی ندارند از بد هراسچنین گفت موبد که م...
طرفِ ما شب نیستچخماقها کنارِ فتیله بیطاقتندخشمِ کوچه در مُشتِ توستدر لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخوردمن تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکنداندیشی...
نیست رنگی که بگوید با مناندکی صبر، سحر نزدیک استهر دم این بانگ برآرم از دل:وای، این شب چقدر تاریک است!خنده ای کو که به دل انگیزم؟قطره ای کو که به دریا ریزم؟صخره ای...
خیام اگر ز باده مستی خوش باشبا ماه رخی اگر نشستی خوش باشچون عاقبت کار جهان نیستی استانگار که نیستی چو هستی خوش باش******برخیز و بیا بتا برای دل ماحل کن به جمال خویشتن مشک...
غزل خواندن مجنون نزد لیلیآیا تو کجا و ما کجائیمتو زان کهای و ما ترائیممائیم و نوای بینوائیبسمالله اگر حریف مائیافلاس خران جان فروشیمخز پاره کن و پلاس پوشیماز بن...
عشق مجنونلیلی چو ستاره در عماریمجنون چو فلک به پردهداریلیلی کله بند باز کردهمجنون گلهها دراز کردهلیلی ز خروش چنگ در برمجنون چو رباب دست بر سرلیلی نه که صبح گیتی ا...